عبرت های تاریخ و وضع کنونی ما

عبرت ها به ما می گویند چه حادثه ای اتفاق افتاده و چه واقعه ای ممکن است اتفاق بیافتد. (امام خامنه ای روحی و قلبی فداء)

۴ مطلب در آبان ۱۳۹۲ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰
 

معنویت امام حسین علیه السلام:

شخصیت درخشان و بزرگوار امام حسین علیه‌السّلام دو وجهه دارد: یک وجهه، همان وجهه‌ى جهاد و شهادت و توفانى است که در تاریخ به راه انداخته و همچنان هم این توفان با همه‌ى برکاتى که دارد، برپا خواهد بود؛ که شما با آن آشنا هستید. یک بعد دیگر، بعد معنوى و عرفانى است که بخصوص در دعاى عرفه به شکل عجیبى نمایان است. ما مثل دعاى عرفه کمتر دعایى را داریم که سوز و گداز و نظم عجیب و توسّل به ذیل عنایت حضرت حق متعال بر فانى دیدن خود در مقابل ذات مقدّس ربوبى در آن باشد؛ دعاى خیلى عجیبى است.
دعاى دیگرى مربوط به روز عرفه در صحیفه‌ى سجادیه هست، که از فرزند این بزرگوار است. من یک وقت این دو دعا را با هم مقایسه مى‌کردم؛ اوّل دعاى امام حسین را مى‌خواندم، بعد دعاى صحیفه‌ى سجّادیه را. مکرّر به نظر من این طور رسیده است که دعاى حضرت سجّاد، مثل شرح دعاى عرفه است. آن، متن است؛ این، شرح است. آن، اصل است؛ این، فرع است. دعاى عرفه، دعاى عجیبى است. شما عین همین روحیه را در خطابى که حضرت در مجمع بزرگان زمان خود – بزرگان اسلام و بازماندگان تابعین و امثال اینها – در منى ایراد کردند، مشاهده مى‌کنید. ظاهراً هم متعلّق به همان سال آخر یا سال دیگرى است – من الان درست در ذهنم نیست – که آن هم در تاریخ و در کتب حدیث ثبت است.

به قضیه‌ى عاشورا و کربلا برمى‌گردیم. مى‌بینیم این‌جا هم با این‌که میدان حماسه و جنگ است، اما از لحظه‌ى اوّل تا لحظه‌ى آخرى که نقل شده است که حضرت صورت مبارکش را روى خاکهاى گرم کربلا گذاشت و عرض کرد: «الهى رضاً بقضائک و تسلیماً لأمرک»، با ذکر و تضرع و یاد و توسّل همراه است. از وقت خروج از مکه که فرمود: «من کان فینا باذلاً مهجته موطناً على لقاءاللَّه نفسه فلیرحل معنا»، با دعا و توسل و وعده‌ى لقاى الهى و همان روحیه‌ى دعاى عرفه شروع مى‌شود، تا گودال قتلگاه و «رضاً بقضائکِ» لحظه‌ى آخر. یعنى خود ماجراى عاشورا هم یک ماجراى عرفانى است. جنگ است، کشتن و کشته شدن است، حماسه است – و حماسه‌هاى عاشورا، فصل فوق‌العاده درخشانى است – اما وقتى شما به بافت اصلى این حادثه‌ى حماسى نگاه مى‌کنید، مى‌بینید که عرفان هست، معنویّت هست، تضرّع و روح دعاى عرفه هست. پس، آن وجه دیگر شخصیت امام حسین علیه‌السّلام هم باید به عظمت این وجه جهاد و شهادت و با همان اوج و عروج، مورد توجه قرار گیرد. …
بیانات مقام معظم رهبری در دیدار با گروه کثیرى از پاسداران سپاه پاسداران انقلاب اسلامى به مناسبت روز پاسدار ۱۳/۰۹/۱۳۷۶

سه صفت برجسته از ابعاد وجودی اباعبداللَّه علیه‌السّلام:

برجستگى وجود اباعبداللَّه علیه‌السّلام داراى ابعاد است که هر کدام از این ابعاد هم بحث و توضیح و تبیین فراوانى به دنبال دارد؛ ولى اگر دو، سه صفت برجسته را در میان همه‌ى این برجستگیها اسم بیاوریم، یکى از آنها «اخلاص» است؛ یعنى رعایت کردن وظیفه‌ى خدایى و دخالت ندادن منافع شخصى و گروهى و انگیزه‌هاى مادّى در کار. صفت برجسته‌ى دیگر «اعتماد به خدا»ست. ظواهر حکم مى‌کرد که این شعله در صحراى کربلا خاموش خواهد شد. چطور این را «فرزدقِ» شاعر مى‌دید؛ اما امام حسین علیه‌السّلام نمى‌دید؟! نصیحت کنندگانى که از کوفه مى‌آمدند، مى‌دیدند؛ اما حسین‌بن‌على علیه‌السّلام که عین اللَّه بود، نمى‌دید و نمى‌فهمید؟! ظواهر همین بود؛ ولى اعتماد به خدا حکم مى‌کرد که على‌رغم این ظواهر، یقین کند که حرف حق و سخن درست او غالب خواهد شد. اصل قضیه هم این است که نیّت و هدف انسان تحقّق پیدا کند. اگر هدف تحقّق پیدا کرد، براى انسانِ با اخلاص، شخصِ خود او که مهم نیست.
یکى از بزرگان اهل سلوک و معرفت را دیدم در نامه‌اى نوشته است که اگر فرض کنیم – به فرض محال – همه‌ى کارهایى که نبىّ‌مکرّم اسلام صلّى‌اللَّه‌علیه‌وآله‌وسلّم انجام داد و هدفِ او بود که آنها را انجام دهد، انجام مى‌گرفت، منتها به نام یک کس دیگر، آیا در آن صورت پیامبر اسلام ناراضى بود؟ آیا مى‌گفت که چون به نام دیگرى است، نخواهم کرد؟ آیا این‌گونه بود؟ یا نه؛ هدف این است که آن کارها انجام گیرد؛ به نام چه کسى انجام گیرد، مهم نیست. پس، هدف مهمّ است. «شخص» و «من» و «خود» براى انسانِ با اخلاص اهمیتى ندارد. اخلاص را دارد، اعتماد به خدا را هم دارد. مى‌داند که خداى متعال حتماً این هدف را غالب خواهد کرد؛ چون فرموده است: «و انّ جندنا لهم الغالبون» خیلى از این جنودى که غالبند، در میدان جهاد به خاک شهادت مى‌افتند و از بین مى‌روند؛ لیکن فرموده است: «و انّ جندنا لهم الغالبون»؛ درعین‌حال غلبه با آنهاست.
خصوصیت سوم، شناختن «موقع» است. امام حسین علیه‌السّلام در فهم «موقع» اشتباه نکرد. در قبل از حادثه‌ى کربلا، ده‌سال امامت و مسؤولیت با او بود. آن حضرت در مدینه مشغول کارهاى دیگرى بود و کار کربلایى نمى‌کرد؛ اما به مجرّد این‌که فرصت به او اجازه داد که آن کار مهم را انجام دهد، فرصت را شناخت و آن را چسبید؛ موقع را شناخت و آن را از دست نداد. این سه خصوصیت، تعیین کننده است. در تمام ادوار نیز همین‌طور است؛ در انقلاب نیز همین‌گونه بود. امام ما هم که مى‌بینید این‌قدر خداى متعال او را به مقام رفیع رساند – و رفعناه مکانا علیّا- و على‌رغم همه‌ى عوامل در سرتاسر دنیاى مادّیت و استکبار که مى‌خواستند او را محو کنند، به فراموشى دهند و کوچک کنند، او را حفظ و بزرگ کرد و ماندگار و جاودان نمود، علّت همین بود که این سه خصوصیت را داشت: اوّلاً با اخلاص بود و براى خود چیزى نمى‌خواست؛ ثانیاً به خداى خود اعتماد داشت و مى‌دانست که کار و هدف، تحقّق پیدا خواهد کرد – به بندگان خدا هم اعتماد داشت – ثالثاً زمان و «موقع» را از دست نداد. در لحظه‌ى لازم، اقدام لازم، صحبت لازم، اشاره‌ى لازم و حرکت لازم را کرد.
بیانات مقام معظم رهبری در دیدار گروه کثیرى از پاسداران و بسیجیان به مناسبت میلاد امام حسین(ع) و روز پاسدار ۰۲/۰۹/۱۳۷۷

صبر امام حسین علیه السلام، نجات اسلام:
صبر امام حسین علیه‌الصّلاةوالسّلام، اسلام را در طول تاریخ تا امروز بیمه کرده است. واقعاً اگر امام حسین علیه‌الصّلاةوالسّلام آن صبر تاریخى را در کربلا و قُبیل کربلا و مقدّماتِ حادثه‌ى عاشورا نمى‌کردند، بلاشک با گذشت یک قرن، حتّى از نام اسلام هم اثرى نمى‌ماند. اما امام حسین علیه‌الصّلاةوالسّلام به برکت صبر، دین را زنده کردند؛ این صبرِ آسانى نبود. صبر فقط این نیست که انسان را زیر شکنجه بیندازند یا فرزندان انسان را جلوِ انسان شکنجه کنند یا بکشند و انسان ایستادگى کند – البته این مرحله‌ى مهمى از صبر است – اما از این مهمتر این است که انسان را با وسوسه‌ها و اظهاراتى که على‌الظّاهر ممکن است در نظر بعضى منطقى بیاید، از ادامه‌ى این راه باز بدارند؛ همان کارى که با امام حسین علیه‌الصّلاةوالسّلام مى‌کردند: آقا! شما کجا مى‌روید؟ خود را در معرض خطر قرار مى‌دهید؛ خانواده خود را در معرض خطر قرار مى‌دهید؛ دشمن را جرى مى‌کنید؛ دست آنها را به خون خود باز مى‌کنید. هر کس رسید، خواست امام حسین علیه‌الصّلاةوالسّلام را در مقابل این محذور اخلاقى قرار دهد که شما با این اقدام خود، جان عدّه‌اى را به خطر مى‌اندازید و دشمن را مسلّطتر مى‌کنید و اینها را وادار مى‌کنید تا به خون شما دست بیالایند. این یک نقطه‌ى خیلى مهم و تردیدآور است. این یک جنگ روشن و واضح نیست که آدم بگوید من مى‌روم تا کشته شوم؛ نه، این محاذیر دنبالش هست. ممکن بود براى امام حسین علیه‌الصّلاةوالسّلام این معنا مطرح باشد یا مطرح کنند که آقا! شما اگر کشته شوید، شیعیان شما را در کوفه قتل عام مى‌کنند و پدر همه را در مى‌آورند؛ شما باید زنده بمانید و ملجأ باشید. شما پسر پیغمبرید؛ با حفظ حیات خود، جان عدّه‌اى را حفظ کنید. در مورد امام رضوان‌اللَّه علیه عیناً همین معنا تکرار شد.
بیانات مقام معظم رهبری در دیدار اعضاى مجلس خبرگان رهبرى ۲۳/۱۲/۱۳۸۰

  • سیاوش کیانی
  • ۰
  • ۰

حریم امن الهی

بسم الله الرحمن الرحیم

دل نوشته

وقتی در حریم امنی قرار میگیری، که عهده دار امنیت، کسی باشد که حیات و ممات انسان بسته به اوست، انسان در آن مکان به دور است از هر وسوسه شیطانی و کشش های نفسانی، وآنجاست که انسانها خالصانه به نجوای با معبود خود، زانوی ندامت زمین میزند، و از اعماق وجود، الهی العفو، الهی العفو، الهی العفو را زمزمه میکند، سفره گناهان را پهن، وبرای تک تک آنها از باری تعالی طلب استغفارو مغفرت میکند؛ ولی در این بین هست کسی که این لحظات زیبا نه تنها او را آرام نمی کند، بلکه بر غم و اندوهش می افزاید، به یکباره او را به فکری عمیق فرو میبرد، ظلمت هایش نمایان، حسرت گذشته و نگرانی از حال و آینده و ناهماهنگی با نظام خلقت و عالم معنا، وجودش را فرا گرفته و اجازه انس با صاحب خانه را از او ستانده، نمیداند چه کند، پیاپی سر بلند میکند و به این و آن نگاه میکند، از خودش خجالت می کشد، از سستی و تبلی هایش به تنگ آمده، که این چه بلاییست که بر سر خود آورده، و گریبانش را گرفته، وقتی سنگینی بار گناهانش را می بیند، از خجالت صاحب خانه سر به زیر می اندازد، آرام بلند می شود و آنجا را ترک می کند، بیرون که میرود به خودش می گوید:

" ای غافل بیچاره درمانده، آخر تو که را داری که از این همه زیادتی گناهان، به او پناه بری، اگر نتوانی اینجا خودت را پاک کنی از این همه آلودگی هایت، دیگر کاری از پیش نخواهی برد"

 دیگر نمی دانست چه کند، به دیوار بغلی خود پشت کرد، آنجا پشت به دیوار نشست، زانوی غم را بغل کرد، اشک در چشمانش حلقه زد، با خودش گفت ای خدا" می دانم ک با خود چه کردم ولی این همه راه را با اشتیاق آمده ام که شفاعت و دستگیری امامم شامل حالم شود." به یکباره اشک حلقه زده در چشمانش مثل باران بهاری سرازیر شد، و این جمله از میرزا جواد آقا ملکی تبریزی در کتاب لقاءالله یادش افتاد؛

" یأس و نا امیدی از رحمت خداوند عز و جل از بزرگترین گناهان است، و ما گناهی بزرگتر از آن نیافته ایم، بلکه جرأت میکنم و می گویم که: به یک لحاظ یأس و ناامیدی از رحمت خدا، بدتر و بزرگتر ازکشتن انبیاء (ع) است. و ای کسی که اجابت کردی برای مغبوض ترین خلقش که ابلیس است هنگامی که از او مهلت خواست، و خواسته او را برآورده کردی وتا روز وقت معلوم (روز ظهور امام زمان (ع)) او را مهلت دادی، مرا از اجابت خود محروم مفرما."

 دلش آرام گرفت، حال خوبی به او دست داد، از جایش بلند شد ، اشک هایش را پاک کرد آه سردی از عمق وجود کشید ، دوباره به حرم برگشت کنار ضریح امامش نشست، آسوده تر ، سبک تر و با حضور بیشتر به نجوای با امامش پرداخت بلند بلند می گریست و امامش را صدا میزد.

 و چه مهربان امام رئوفی داشت او.

 

  • سیاوش کیانی
  • ۰
  • ۰

جهل ستیزی

بسم الله الرحمن الرحیم

جهل ستیزی

"ای رسول الله: بگو آیا دانایان با نادانان مساویند؟ جز این نیست که خردمندان یادآور می شوند.

                                                                              آیه 9، سوره زمر"

اساسآ، اسلام را با جهل، سر دوستی و ملاطفتی در میان نیست، اسلام علم را نور و بینایی می داند و جهل را ظلمت و کوری "سوره نور آیه 16"،حدیثی از پیامبر(ص) هست که می فرمایند:" جست و جو وتحصیل علم بر هر مسلمانی فرض و واجب است"، یا آنجا که می فرمایند:"بطلبید علم را اگر چه در سرزمین چین باشد و آن علم معرفت نفس می باشد ودر معرفت و شناخت نفس، شناخت و معرفت پروردگار-عزو جل- است"؛ با توجه این می توان اهمیت موضوع مبارزه با جهل، و در مقابل، کسب علم و معرفترا دریافت. پس برای یک انسان دینی مبارزه و از بردن جهل از اوجب واجبات است، یعنی او موظف است تا برای رهایی از دام جهالت و کسب علم و معرفت و آراستن و نیکو کردن اخلاق ، تلاش بی بدیل کند، و این کسب علم و مبارزه با جهل، فصل و زمانی معین ندارد."اطلبوا العلم من المهد الی اللحد؛ در همه عمر ،از گهواره تا گور در جست وجو و طلب علم باشید."

 امیرالمومنین (ع) در باب کسب علم می فرمایند:

"علم در آسمان نیست تا بسوی شما فرود آید و نه در زمین تا برای شما بالا آید، بلکه علم در دل های خودتان سرشته و خمیرشده است ؛ به اخلاق روحانیون متخلق شوید تا برای شما آشکار شود."

پس دیگر مجالی برای سستی و تنبلی و کم کاری انسان باقی نیست، چرا که حجت بر او تمام شده و از بابت جهالتش، هیچ عذری از او پذیرفته نیست، و مورد مأخذه قرار می گیرد.

از آنجا که بزرگترین دشمن انسان جهل اوست، بنابراین برای انسانی که می خواهد با دام شیطان،گرفتار نشود و بر نفس فائق آیند، لازمه اش به دست آوردن علم ومعرفت است، پس انسانی که به دنبال سعادت و رسیدن به کمال است، همواره باید در پی کسب علم و معرفت برآید؛ چرا که اگر چنین نکند،با شمشیر جهالت به جنگ با امام زمامان خواهیم رفت، اگرتاریخ را ورق بزنیم خواهیم دید که پیامبران الهی و ائمه معصوم(ع) را جهل انسان ها کشتند. یعنی اینکه حکام جور زمان ،با نادان نگه داشتن وگرفتن فرصت کسب معرفت  در محضر بزرگان،از جهالت و نادانی مردم برای مقابله با حقیقت رسالت رسولان و امامان(ع) نهایت بهره را عاید خود می کردند.  

 بنابراین با مطالعه و کسب فیوضات در محضر بزرگان، باید در پی کسب ایمان و معرفت تلاش کرد، تا با سلاح ایمان و معرفت به جنگ با جهل و جهالت رفت. تا حقیقت زندگی و سعادتمندی را درک نمود، و پا به رکاب امام زمان ماند.

برگرفته از:

رساله لقاالله میرزا جواد آۀقا ملکی تبریزی

ده گفتار استاد شهید مرتضی مطهری

 

 

 

 

  • سیاوش کیانی
  • ۰
  • ۰

مصیبت هجران

بسم الله الرحمن الرحیم

قلب، سنگین و مالامال از غفلت ها، زنگار گناهان اتصال به عالم معنا را منقطع، دل، تن دادن به زندگی در بین خاکیان را به حضور در جوار افلاکیان و افلاک نشینان، ترجیح داده، نفس تسلط یافته، و از ایمان جزپوسته ای سست و سطحی چیزی باقی نمانده.

معبودا...

این چه مصیبتیست برما، به کجا میرویم ما چنین شتابان،

معبودا...

جز تو کیست که بتوان در این میدان و جولان سرای نفس، که ما با او طرح دوستی ریخته ایم، به او پناه برد؛؟

و اما... عیب کار از کدامین سو است؛؟

کمر همت بستن و مجاهدانه وارد عرصه نبرد داخلی و نفسانی شدن و از پای در آوردن و به خاک خواباندن پشت این دشمن مرموز و خطرناک، که به فرموده پیشوایان معصوم(ع):" نفس انسان خطرناکترین دشمن انسان است که در میان دو پهلو قرار گرفته"؛ کاریست بس مشکل ولی شدنی. یعنی نفس، موجودیست که نمی شود از در دوستی با او وارد شد، بارها شده نیکی به شخص، موجب انعکاس محبت و طرح دوستی از سوی او شده، اما حساب نفس از همه این حرف ها جداست، چرا که مدارای با نفس، شروعیست بر آغاز مخالفت های مشهودش، و برعکس اگر از در مخالفتش در آیی مطیع و فرمانبردارت میشود.

مراد هر که بر آری مطیع امر تو گشت               خلاف نفس که فرمان دهد چو یافت مراد

بلی، منشا همه سر کشی ها در وجود این اژدهای افعی است، که مبارزه با آن مستلزم اراده ای پولادین، عزمی راسخ و ایمانی استوار است؛ چرا که از خاصیت این فضیله ها، مهارکردن این افسار گسیخته است.آری جهاد داخلی و نفسانی که یکی از نبردهای سنگین در میدان زندگی زمینی  است و پیروزی کامل و بدون قید و شرط را میطلبد، نیازمند همین استواری در ایمان،و همراه داشتن عزم و اراده  است.

پس، اگر عزم اصلاح امور نمودی، آستین بالا زن، گام ها را استوار کن،افسار قوچ نفس سرکش را محکم به دست گیر، راهی قربان گاه شو، چاقوی برنده ایمان را از غلاف بیرون آر، او را به پشت نه، بلکه از جلو و چشم در چشم، دراز و سر از تنش بر کن.

حقیرا...  اگر چنین ننمایی، این افعی خطرناک، در آزمون های بزرگ زندگی آنچنان زمین گیرت کند که حتی مجالی برای حسرت خوردن هم تو را عاید نیاید.

 

 

 

  • سیاوش کیانی